♥عاشقانــه♥سلطان غـ ـــم♥
آخرین سنگر سکوته! خیلی حرفا گفتنی نیست!
چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ای کاش می دانستی بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد.
منو حالا نوازش کن .... که این فرصت نره از دست :: :: شاید این اخرین باره .... که این احساسه زیبا هست :: :: منو حالا نوازش کن .... همین حالا که تب کردم :: :: اگه لمسم کنی شاید.... به دنیای تو برگردم :: :: هنورم میشه عاشق بود .... تو باشی کاره سختی نیست :: :: بدون مزر با من باش .... اگرچه دیگه وقتی نیست :: :: نبینم این دمه اخر .... تو چشمات غصه میشینه :: :: همه اشکاتو میبوسم ....میدونم قسمتم اینه :: ::تو از چشمای من خوندی....که از این زندگی خسته ام:: ::کنارت اونقدر ارومم....که از مرگ هم نمیترسم:: ::تنم سرده ولی انگار....تو دستای تو اتیشه:: ::خودت پلکامو میبندی....و این قصه تموم میشه:: ::هنوزم میشه عاشق بود....توباشی کاره سختی نیست:: ::بدون مرز با من باش....اگرچه دیگه وقتی نیست:: ::نبینم این دم اخر....تو چشمات غصه میشینه:: ::همه اشکتو میبوسم....میدونم قسمتم اینه:: برای مهربانی های تو ............... برای دلتنگیهای من ..................... برای قشنگیهای تو ......................... برای ذوق کردن های من .................... برای غش غش خنده های من و تو .............. برای دوستت دارم های نگفته.... نشنیده....در دل مانده..... برای عشق من و تو..دلم تنگه این منم که تو را می خوانم نه پری قصه هستم در آفاق داستان و نه قاصدکی در یک قدمی تو کسی که همواره به یاد توست سالهاست با رودخانه و آسمان زندگی می کنم برای کفتران چاهی دانه می ریزم و ماه را به مهمانی درختان دعوت می کنم این تویی که مرا در تمام لحظات می بینی می نویسم تا تمامی درختان سالخورده بدانند که تو مهربانترین مهربانی پس آرام و گرم می نویسم دوستت دارم ...
شمایی که کسی دوستتان دارد، فقط بدانید که، خوش بحالتان بعد از مـرگـم شب که مي رسد به خودم وعده مي دهم
قـلـبـم را جـدا از مـن خــاک کنید
من و دلــم هیچ گاه
آبـمـان توی یک جـوی نرفت
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا مي رسد و نمي توانم بگويم
رسيدن شب را بهانه ميکنم
و باز شب مي رسد و صبحي ديگر
و من هيچ وقت نمي توانم حقيقت را به تو بگويم
بگذار ميان شب و روز باقي بماند که
چه قدر
دوست دارم......
قالب : بلاگفا |